تنظيم کننده
ترانه : مهدی جهانی آهنگ : امیرحسین طائی ویولن و آلتو : کوشا صرافی گوهر / امیرحسین طایی کلارینت : فرامرز نیوپور
فلوت : روشنک نوشی سازهای کوبه ای : علی نراقیان میکس و مستر : مهدی جهانیاطلاعات خواننده
- دريافت کد پخش آنلاين
Code box maker
.
با جدایی همسفرم پس از او من دربدرم آه از بی وفایی
به هوایت پرسه زنان، با دو تا چشم نگران، میگردم کجایی؟
بی تو من چه کنم؟ تا کی گریه کنم؟ داد از این بی خبری!
عهد بستی که نری، از من بی خبری، از کویم کن گذری
من و درد بی نفسی، میکشم تا تو برسی، چون شمعی سوزانم
تو بیا بازآ به برم، مکن از این خسته ترم، آتش مزن بر جانم
به خدا شکوه نکنم، به کسی تکیه نکنم، تا وقتی بازآیی
من و رنج و دربدری، که ندارم همسفری، ای جانم کجایی؟!
من و درد بی نفسی، میکشم تا تو برسی، چون شمعی سوزانم
تو بیا بازآ به برم، مکن از این خسته ترم، آتش مزن بر جانم
با جدایی همسفرم پس از او من دربدرم آه از بی وفایی
به هوایت پرسه زنان، با دو تا چشم نگران، میگردم کجایی؟
بی تو من چه کنم؟ تا کی گریه کنم؟ داد از این بی خبری!
عهد بستی که نری، از من بی خبری، از کویم کن گذری
من و درد بی نفسی، میکشم تا تو برسی، چون شمعی سوزانم
تو بیا بازآ به برم، مکن از این خسته ترم، آتش مزن بر جانم
به خدا شکوه نکنم، به کسی تکیه نکنم، تا وقتی بازآیی
من و رنج و دربدری، که ندارم همسفری، ای جانم کجایی؟!
من و درد بی نفسی، میکشم تا تو برسی، چون شمعی سوزانم
تو بیا بازآ به برم، مکن از این خسته ترم، آتش مزن بر جانم
با جدایی همسفرم پس از او من دربدرم آه از بی وفایی
به هوایت پرسه زنان، با دو تا چشم نگران، میگردم کجایی؟
بی تو من چه کنم؟ تا کی گریه کنم؟ داد از این بی خبری!
عهد بستی که نری، از من بی خبری، از کویم کن گذری
من و درد بی نفسی، میکشم تا تو برسی، چون شمعی سوزانم
تو بیا بازآ به برم، مکن از این خسته ترم، آتش مزن بر جانم
به خدا شکوه نکنم، به کسی تکیه نکنم، تا وقتی بازآیی
من و رنج و دربدری، که ندارم همسفری، ای جانم کجایی؟!
من و درد بی نفسی، میکشم تا تو برسی، چون شمعی سوزانم
تو بیا بازآ به برم، مکن از این خسته ترم، آتش مزن بر جانم
با جدایی همسفرم پس از او من دربدرم آه از بی وفایی
به هوایت پرسه زنان، با دو تا چشم نگران، میگردم کجایی؟
بی تو من چه کنم؟ تا کی گریه کنم؟ داد از این بی خبری!
عهد بستی که نری، از من بی خبری، از کویم کن گذری
من و درد بی نفسی، میکشم تا تو برسی، چون شمعی سوزانم
تو بیا بازآ به برم، مکن از این خسته ترم، آتش مزن بر جانم
به خدا شکوه نکنم، به کسی تکیه نکنم، تا وقتی بازآیی
من و رنج و دربدری، که ندارم همسفری، ای جانم کجایی؟!
من و درد بی نفسی، میکشم تا تو برسی، چون شمعی سوزانم
تو بیا بازآ به برم، مکن از این خسته ترم، آتش مزن بر جانم